جدول جو
جدول جو

معنی پیش کله - جستجوی لغت در جدول جو

پیش کله
کنار آتش، رسمی در مراسم عروسی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیش کوهه
تصویر پیش کوهه
برآمدگی جلو زین اسب، قربوس
فرهنگ فارسی عمید
(قَ عَ)
مرکز دهستان مانۀ بخش مانۀشهرستان بجنورد واقع در 20 هزارگزی شمال باختری بجنورد و 2 هزار گز جنوب مالرو عمومی محمد آباد به دشتک. جلگه، گرمسیر، دارای 1105 تن سکنه. آب آن از رود خانه اترک محصول آنجا غلات و تریاک و میوه جات. شغل اهالی آن زراعت و قالیچه بافی، راه آنجا مالروست و 3 باب دکان و دبستان دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
گمان میکنم در بیت ذیل بمعنی مقدمۀ سپاه باشد، پیش صف ؟ یا پیش حمله ؟ (یادداشت بخط مؤلف) :
نگهبان ایشان همی بود ریو
که بودی دلیر و هشیوار و نیو
بگاه نبرد او بدی پیش کوس
نگهبان گردان و داماد طوس،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ / لِ)
نیم ساخته. ناتمام. (غیاث اللغات). در جنوب ایران - از جمله در سیرجان - آن را نیم کاله گویند. به معنی کار ناقص و به اتمام نارسیده و تمام نشده
لغت نامه دهخدا
(زِ کَلْ لَ / لِ)
نوعی پیاز سفید و شیرین طعم که از آبادی کلّه آرند (در تداول مردم قزوین)
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ)
بلوک، مطابق مندرجات بندهشن هندی، آذر فربغ یا آتش روحانیان در کوه رشن در کابلستان بوده است اما احتمال میرود که این اشتباه از جانب نساخ واقع شده باشد، بندهشن ایرانی عبارتی دیگر دارد که متأسفانه قرائت آن بسیار مشکوک است، ویلیمز جکسن آن را چنین خوانده است: ’کوه درخشان کواروند، در بلوک کار’ - کواروند را بمعنی بخار آلود گرفته است و میخواهد ثابت کند که مقصود شهر کاریان ایالت فارس است که در نیمۀ راه بین بندر سیراف و دارابجرد بوده است و در آنجا امروز هم آثار ویرانۀ معبد قدیمی پدیدار است ... (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی ص 221)
لغت نامه دهخدا
محلی در جنوب دهک بلوچستان
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام موضعی به هزارجریب مازندران. (سفرنامۀ رابینو ص 125 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
دهی از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد. واقع در 102 هزارگزی شمال باختر اسفراین و پنجهزار گزی جنوب شوسۀ عمومی بیرجند به شقاق. جلگه. سردسیر دارای 97 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی آن زراعت و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(زِ رِهْ)
نام بلوکی در شرق دریاچۀ سیستان که امروز نام پیش آب دارد. رجوع به تاریخ سیستان صص 297- 298 و 326، 336- 355، 373، 377، 390، 401، 403، 415 شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
برابر شغل. مقابل عمل. حاجب بزرگ امیرعلی قریب... در پیش کار ایستاده، کارهای دولتی را راندن گرفت. (تاریخ بیهقی) ، پیش جنگ. بمیدان جنگ. بمعرکۀ کارزار: امیر برنشست و پیش کار رفت با نفس عزیز خویش. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 113). با این مقدار مردم جنگ پیوست و به تن عزیز خویش پیش کار برفت با غلامان. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ)
ده کوچکی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بجنورد. واقع در 8 هزارگزی خاور بجنورد، سر راه بجنورد به قوچان. کوهستانی، معتدل. دارای 5 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(هََ / هََ)
قادمۀ سرج. قاچ زین. قربوس زین. برآمدگی جلوی زین اسب:
به پیشکوهۀ زین برنهاده... چو یوغ
سوار گشته بر آن مرکبان رهوارم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لَ / لِ)
موضعی بمشرق استرآباد
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان سهندآباد بخش بستان آباد شهرستان تبریز، در 22 هزارگزی جنوب باختری بستان آباد و 12 هزارگزی شوسۀ بستان آباد به تبریز، کوهستان، سردسیر - دارای 516 تن سکنه آب آن از رود خانه علی بلاغ، محصول آن غلات، شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری و راه آن مالروست، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شَ لَ / لِ)
مرکّب از: بی + شکله، غیرمشکول. که زبر و زیر ندارد. که اعراب ندارد. کلماتی که حرکات زبر و زیر و پیش بر آنها نوشته نشده است
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ)
موضعی از حدودقزوین. (تاریخ غازان خان ص 159). و این موضع ظاهراً همان فشکل درۀ امروزی است. رجوع بحواشی محمد قزوینی بر ج 3 تاریخ جهانگشای جوینی در مورد همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
مقابل پشت کوه. قسمت قدامی کوه. آن سوی کوه که برابر باشد، نزدیک کوه و در دامنۀ آن
لغت نامه دهخدا
نزدیک کوه و قرب دامنه آن، قسمت قدامی کوه ظن سوی کوه که برابر باشد مقابل پشت کوه
فرهنگ لغت هوشیار
برآمدگی جلو زین اسب قاچ زین قربوس زین به پیشکوهه زین بر نهاده... چو یوغ سوار گشته بر آن مرکبان رهوارم. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع دهستان دابوی جنوبی از بخش مرکزی آمل، پاشاکلا، از توباع دهستان بندرج ساری، پاشاکلا
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی شیرینی
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشانی، پیشانی بند
فرهنگ گویش مازندرانی
سبقت گرفتن، جلو افتادن، مردن، وفات یافتن
فرهنگ گویش مازندرانی
محل اتراق گالش ها
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای در منطقه رود بارک کلاردشت، آبادی ای در منطقه زوار.، محل رویش افرا در جنگل، نام مرتعی در کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
نام روستایی در حوزه ی بالاتجن قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
اجاق گلی با سوخت هیزم
فرهنگ گویش مازندرانی
تش خانه
فرهنگ گویش مازندرانی
رد به جا مانده از چیزی، اولین شخم
فرهنگ گویش مازندرانی
تهی مغز
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که در سواری دو ترکه جلوی سوار کار می نشیند، قسمت پیشین چادرشبی که زنان به کمر بندند
فرهنگ گویش مازندرانی
کنار، در کنار، برآمدگی عقب پستان گاو
فرهنگ گویش مازندرانی